غزلغزل، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

نی نی

غزل

1392/1/17 12:44
نویسنده : خاله زهره
317 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

سلام غزل قشنگم.وای نمیدونی چقد از به دنیا اومدنت خوشحالیم.همه دلخوشیهامون شدی.به قول

مامانت میگه

اگه غزل نبود ما چیکار میکردیم.راست میگه ها.چیکار میکردیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الان که دارم اینا رو مینویسم ساعت ده و نیمه شبه.تولد داییت بود.شما تازه از خونمون رفتینو منم تصمیم

گرفتم بیام اینجاو وبتو بنویسم...

بذار از روز اولی که بودنتو فهمیدیم برات بگم خاله جون.خیلی جالبه.

پس قشنگ بخونا..........

من طبق معمول خونه شما پیش مامانت بودم.آخه مهمون داشتین رفته بودم کمکش.عمه نگیننتم بود.نشستیم سر میز

که ناهار بخوریم بابات گفت یه خبر بهتون بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت دارین خاله و عمه میشین.نمیدونی چه حالی شدیم که.انقد خوشحال شدیم.از خوشحالی زدیم زیر

گریه.....هههههههههههههههه

خلاصه هرکی میفهمید کلی خوشحال میشد.

آخه تو اولین نومون بودی.

نه ماه انتظارتو کشیدیم تا بیای.همش به این فکر میکردیم که چه شکلی ای؟؟؟؟؟؟چه جوری ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه شب مامانت حالش بد شدو نصفه شب بردنش بیمارستان.

و..................
یه نی نی کوچولوی خوشگل گوگولی مگولی به دنیا آورد.

آره قربونت بشم.تو بودی دیگه............

غزلمون روز شنبه 25/ 6/ 1391 ساعت 5:30 صبح در بیمارستان پاسارگاد تهران بدنیا

اومد.قربونششششششششششش بشمممممممممممممممم

راستی راستیییییییی اسم دکترت دکتر ملکی بود.

اونموقع که بدنیا اومدی 3 کیلو بودی.قدتم ماشالا بلند بود

niniweblog.com

سلام خاله جون جونی.باز من اومدم.


خوب داشتم میگفتم انقد با مزه بودی وقتی به دنیا اومدی.قربونت بشم.چشات همش

بازبود همه جارو نگاه میکردی.میترسیدی یه وقت جا بمونی از چیزی.


حتی گریه هم که میکردی چشمات باز بود.

ناز بشی تو..........


از همون اولش خوش خنده و مهربون بودی.امیدوارم همیشه همینجوری بمونی جوجو..

niniweblog.com 

عسل خاله تورو که از بيمارستان آورديم خيلي خوشحال بوديم انقد کوچولو موچولو بودي.
ولي يکم ناراحتمون کردي.آخه يکم زردي داشتي.مامان بزرگات فهميدن.پيشونيت يکم زرد بود.
يه دکتر تو رودهن بود بردنت اونجا.گفت زرديت يکم بالاست بايد بذارنت توي يه دستگاه مخصوص زردي.
خلاصه بابات دستگاهو اجاره کرد آورد خونه.تورو ميذاشتيم توي دستگاه هر چند ساعت به چند ساعت.
بعد چند روز که مامانينا ديدن بهتر نشدي بردنت تهران پيش دکتر تهراني.مطبش توي ميرداماده.
ازت آزمايش گرفتن گفتن خداروشکر مشکلي نداري.
بعد اينکه يواش يواش زرديت از بين رفت توهم شروع کردي به رشد.
واکسن اولتم که زدي رشدت بهتر شد.
تاريخ اولين واکسنت 91/8/25 بود.
خاله جون جوني تازه که بدنيا اومدي انقد ريزه ميزه بودي.همه ي لباسات بهت بزرگ بود.حتي لباساي سايز صفرم بهت بزرگ بود.

 


ولي ديگه يواش يواش جون گرفتيو تپلي شدي.حالا باز يه سري لباسات تنت نميشه چون

تپل مپلو شدي.

موهات يه دفعه کم شد و شدي عين پسرا.به خاطر همين پيرهن هم نميتونستيم تنت

کنيم.چون بهت نمياومد.بيشتر لباساي اسپرت تنت ميکنيم.........غزلک

 


تاريخ دومين واکسنت 97/10/25 بود.اون موقع وزنت 7/100 بود.
چند روز بعد واکسنت يه سرماخوردگي بدي گرفتي.هممون ناراحت بوديم.همش سرفه

ميکردي.همش عطسه ميکردي.چشات کوچولو و قرمز شده بود.
تو که هميشه ميخنديدي اصلا نميخنديدي و همش گريه ميکردي.

 


تازه سرماخوردگيت خوب شده بود تب کردي.مامانت بردت دکتر گفت به خاطر در آوردن دندون تب کردي.

 


حال که منتظريم دندونت در بياد.

 


ديروز مامانبزرگت برات دندوني درست کرد.يکم ريخت براي گنجيشکا.آخه ميگه براي

گنجيشکا اگه از اون دندوني بريزي دندونش زود در مياد.

 


هنوز که در نيومده..........
اميدوارم زود زود زود زود دندونت در بياد خاله

جوووووووووووووووووووووووووووووووووننفس

 

 niniweblog.com

سلام خاله  جون عیدت مبارک.ببخشید ایندفعه یکم دیر اومدم.آخه عید بود دیگه سرمون شلوغ پلوغ بود.تو این چند وقت اتفاقای جدیدی برات افتاده.انقد بلا شدی که نگوووووووووووووووووووووووو. راستی دندونات در اومد بالاخره.ماچیکیش فکر کنم ٢٥ام بود یکیشم ١١ فروردین

.niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

حسن
9 اسفند 91 8:12
سلام خاله دستت درد نکنه برای دخترم وب به این قشنگی درست کردی
مامان بهاره
9 اسفند 91 11:26
عاشقتم غزلک. مرسی خاله جون که واسه غزل وقت گذاشتی و این صفحه قشنگو درست کردی.
دایی جون
12 اسفند 91 13:51
ایشالا هرچه زودتر دندانت در بیاد دایی دای
زهره
14 اسفند 91 11:51
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
زهره
14 اسفند 91 11:52
بووووووووووووووووووووووووس
دایی جون
15 اسفند 91 15:57
پدرجون
20 اسفند 91 18:29
غزل خیلی دوستت دارم امیدوارم زنده باشم عروسیتو ببینم
حسن
26 اسفند 91 9:43
سلام بابایی پیشاپیش عیدت مبارک
حسن
10 فروردین 92 10:33
سلام بابایی امروز سومین دندونتم در اومده مبارک باشه
حسن
11 فروردین 92 7:48
غزل جونم سیزده بدرت مبارک
حسن
20 فروردین 92 12:49
غزلی جونم سلام مبارکه یکی دیگه از دندونات در اومد.
حسن
26 اردیبهشت 92 9:10
بابا جون 2روز مریض شدی زودتر خوب شو من و مامانت طاقت نداریم تورو بی حال ببینیم.
دایی جون
29 اردیبهشت 92 13:34
دایی جون خیلی خیلی دوست دارم ایشالا زودتر خوب خوب بشی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی می باشد